ارزش خریدن را دارد!!!!////بهترین هدیه می تواند باشد//////
بی شک یکی از زیبا ترین رمان هایی که خواندم نامیرا نوشته صادق کرمیار بود.
نامیرا مجموعه ای از خورده داستان ها با شخصیت های عمیق است و پاسخ این سوال که چگونه 18هزار کوفی که به امام نامه دادند در عرض چند روز از تصمیم خود منصرف می شوند .
داستان به همین پاسخ ها اکتفا نمی کند بلکه خواننده را در مرحله امتحان می گذارد و تمامی شک های مردم کوفه را در ذهن شما قوت می بخشد و شما را در تصمیم گیری رها می کند.
شاید تنها با خواندنش بفهمید که عمرو بنحجاج -از سردرمداران دعوت امام به کوفه- که سعی میکرد سپاهی
برای امام تهیه کند، چگونه با یک جلسه نشست و برخاست با والی خناس کوفه یک
شبه از دوست به دشمن تبدیل میشود و سعی و همتش را بر این میگذارد که
مقابل یاران امام حتی اگر دختر و دامادش باشند، بایستد؟
نامیرا یک رومان ساده نیست . یک دوره فتنه شناسی است! نبرد حق و باطل در بزنگاه تاریخ است .
امام امت :هر کسی می خواهد فتنه اخیر را بشناسد ، این کتاب را بخواند .
خواست برود لختی مکث کرد و دوباره رو به عبدالله برگشت و گفت:
«و اما من! هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمیکنم، که تکلیف خود را از
حسین میپرسم. و من حسین را نه فقط برای خلافت، که برای هدایت میخواهم. و
من... حسین را برای دنیای خویش نمیخواهم، که دنیای خویش را برای حسین
میخواهم. آیا بعد از حسین کسی را میشناسی که من جانم را فدایش کنم؟»
و رفت. عبدالله مات ماند. وقتی مرد دور شد، عبدالله لحظهای به خود آمد. برگشت و اسب خویش را آورد و مرد را صدا زد:
«صبر کن، تنها و بیمرکب هرگز به کوفه نمیرسی!»
مرد ایستاد و افسار اسب را گرفت و گفت:
«بهای اسب چقدر است؟»
«دانستن نام تو!»
مرد سوار بر اسب شد:
«من قیس بن مسهر صیداوی هستم. فرستادهی حسین بن علی!»
و تاخت. عبدالله مانند کسی که گویی سالها در گمراهی بوده و تازه راه هدایت را یافته بود، به زانو نشست و سرش را میان دستها گرفت.
بخشی از کتاب نامیرا به انتخاب نویسنده را از ایـــــنجا بخوانید.